تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تیارا گلی

دخترم روزت مبارک

دخترم ، تاج سرم من و تو هر دو ز یک آغازیم تو همان مادر فرداهایی من همان دختر دیروزینم نقشه ی کهنه ی دیروزی من نقش فردای تو نیست خوب میدانم من با همین چشم نباید به جهانت نگریست کاش میدانستی مادرت با همه هم نسلانش بذرهای بدوی میپاشید تا تو با آن پسر همسایه هر دو یکسان و برابر باشید تا اگر ساده سلامش کردی کس نگوید که عجب عاشق بود! برسی تا به نهایت تا بدان قله ی اوج که تو را  لایق بود آرزویم اینست که در آیینه ی فردایی تو نه تو حوا باشی و نه شویت آدم همه انسان باشیم عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی &n...
28 شهريور 1391

اولین مسافرت شمال تیارا گلی

بالاخره بعد از چند بار تصمیم مسافرت شمال و کنسل شدن به دلایل مختلف امروز قراره بریم شمال .یکبار پارسال وقتی تیارا 9 ماه بود خواستیم بریم که نشد ویکبار هم چند روز پیش (عید فطر) که متاسفانه عمه نصرت (عمه مادرجون ) به رحمت خدا رفت ونرفتیم . اما اگر خدا بخواد امشب راه می افتیم به سمت شمال .امیدوارم سفر خوبی داشته باشیم وتیارا خانم هم اذیت نشه . به امید سفر خوب وبیخطر برای ما وهمه مسافران .انشاءاله پست بعدی را با عکس های اولین مسافرت شمال شروع میکنم ...
21 شهريور 1391

تیارا و جزیره بازی

این عکس ها 2 شهریور وقتی برای اولین بار رفتیم جزیره بازی ازت گرفتم که خیلی هم دوست داشتی و یک مرتبه دیگه هم رفتیم .جزیره تخصصی بازی کودکان واقع در پل فردوسی اصفهان که غرفه های زیادی برای بازی بچه ها داره که فقط اتاق غنچه ها مناسب سن شما بود که خیلی دوست داشتی و دوبار برات شارژ کردم آخر سر هم با گریه و قول بستنی بیرون اومدی .این مجموعه بنظرم مجموعه خوبی است بخصوص برای بچه ها چون اتاق نمایش ،خلاقیت و نقاشی هم داره .امیدوارم مثل بقیه چیزهای خوب یکباره جمع نشه وبتونیم ازش استفاده کنیم اینجا دم در اتاق نمایش منتظر اومدن النا هستی تیارا در حال تاب بازی اینجا هم رفته از فروشگاه جزیره بیسکوییت خریده ...
20 شهريور 1391

تولد بابا مهرزاد

  چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز میلاد… روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولد مبارک   امروز 20 شهریور تولد بابای خوب ومهربون تیارا گلی است . از همینجا به این بابای مهربون تبریک میگم وامیدوارم همیشه سلامت وموفق باشه . دیشب از طرف تیارا گلی برای بابا یک کیک از عموقناد خریدم وخونه مادرجون یک جشن کوچولو برای بابایی گرفتیم این هم چند تا از عکسهای دیشب در ضمن عروسک تیارا هم تفلد بابایی اومده بود وتیارا هم با عشق بغلش کرده بود وبهش شمع و کیک نشون میداد با ا...
20 شهريور 1391

تیارای 21 ماهه من

سلام دختر قشنگم اینقدر این روزها بلا و شیطون وشیرین زبون شدی که فقط میخوام درسته قورتت بدم هر جا بریم با شیرین زبونیات خودتو تو دل همه جا میکنی .این عکس هم دیروز سپهر ازت گرفت بهت میگم ژست بگیر این طوری ژست گرفتی عروسکم .دیگه همه چی میگی وبعضی اوقات یک حرفهایی میزنی که همه متعجب از اینکه این حرفها را کی یاد گرفتی .مثلا چند روز پیش از توی آشپزخونه صدات کردم تیارا بیا اومدی پیشم وگفتی مامان صبر کن الان میام و دوباره رفتی یا اینکه به بابات گفتی بابایی خیلی بدی بابا هم متعجب گفت چرا ؟ میگی بستنی نمی خری ....الهی من قربون اون حرف زدنت برم . این هم یک ژست دیگه و عکس بعدی در حال حرکات موزون موبایل منو میاری و میگی مامان لالایی بذار م...
18 شهريور 1391

تیارا ومیدان امام

اینجا میدان امام یکی از جاهای مورد علاقه مامانی که همیشه از رفتن به میدان امام لذت می برم بقیه عکسها در ادامه مطلب با دقت زیاد به اطرافت نگاه میکردی واینجا تازه یاد گرفتی مدام انگشتتو اشاره میکنی سمت هر چیز و می پرسی این چیه؟ اینجا بابایی برات از این عصا چرخدار ها خریده بود که میخواستی هم خرگوشتو بیاری هم عصا را که خودت هم غر میزدیوبالاخره رضایت دادی خرگوشتو بدی به مامان    از دم مغازه بستنی فروشی رد شدیم گفتی مامان بسنی بخییم ،بابایی برات بستنی خرید و نوش جان کردی الهی قربون اون شیرین زبونیات برم یاد گرفتی وقتی کسی برات چیزی میخره که خیلی دوست داری میگی میسی عزیزم و ما ...
12 شهريور 1391

تیارا و عشق عروسک

عزیز دلم عاشق عروسک بازی هستی و همیشه با عروسکات بازی میکنی و تو خیال خودت بهشون غذا می دی و دستشویی میبریشون ،حمامشون میکنی و.... این چند تا عکس که برات میذارم آماده شده بودیم بریم میدون امام که شما دوباره عروسک بازیتون گل کرده بود مشغول بودی . عاشق این عروسکت هستی که اسمش ساراست و داری بهش پفیلا میدی و میگی پیلا بخور چند تا عروسک خوابوندی روی تخت که بهشون پفیلا بدی مهربون اینجا هم میگی مامان موش بده اطاعت امر شد بهت میگم بیا بریم میدون امام درشکه سواری .خودتو لوس میکنی و عروسکتو  بغل میکنی و میگی موشی بیاد سوایی کنه یعنی موشی بیاد اسب سواری کنه .قربون اون شیرین زبونیات ...
12 شهريور 1391

دخترم گوهر من

تقدیم به یگانه دختر زیبایم دخترم با تو سخن می گویم ‏ زندگی درنگهم گلزاریست ‏ و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏ من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏ گل فردای بزرگ گل فردای سپید   چشم تو اینه ی روشن فردای من است ‏ گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ‏ کس نگیرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم ‏ دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند ‏ همه هستی سوزند ‏ کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ‏ انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ‏ بلبل عاشق نیست ‏ بلکه گلچین سیه کرداریست ‏ که سراسیمه دو...
25 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد